یکی دو سال است که به بهانهی حفظ و نگهداری از یک دستگاه پخش صوت قدیمی که با کاست کار میکند، مشغول بررسی آلبومهای موسیقی قدیمی که روی نوار کاست ضبط شدهاند و در سالهای دور آنها را جمع آوری نمودهام، کردهام. این دستگاههای پخش صوت برای این که سالم بمانند باید مدام مورد استفاده قرار گیرند و از طرفی من به این دستگاه در آینده نیاز مبرم دارم؛ چرا که نوار کاستهای ارزشمند یادگیری زبان خارجیام فقط با چنین دستگاههایی قابل پخش هستند و از طرفی این نوارها نسخهی دیجیتال قابل دسترسی ندارند.
به هر حال باید از دستگاه مواظبت کنم و در نتیجه رو به گوش دادن به آلبومهای موسیقی قدیمی که در قالب نوار کاست هستند، آوردهام. گوش دادن به این نوارها که مربوط به اواخر دههی 1370 هجری شمسی هستند، برای من یادآور خاطرات بسیاری از وضعیت منطقهی ایران در آن سالها میباشد. در واقع علت رواج این نوع جدید موسیقی ایرانی که نوار کاستهای من هم از آن نوع هستند در آن برهه تغییرات همه جانبه در منطقهی ایران در آن سالها بوده. یادم میآید با سروصدای بسیار زیاد فردی به نام خاتمی رئیس جمهور ایران شد و این شروع دورهی تازهای از حیات رژیم جمهوری ایران بود. رئیس جمهور جدید آنچنان حرفهای تازهای میزد که همه مجاب شده بودند یک چرخش قدرت در جمهوری ایران رخ داده. ظاهر قضیه هم این بود که فشار بین المللی بر مقام معظم رهبری و البته هاشمی رفسنجانی زمینه ساز به قدرت رسیدن خاتمی شده. به هر حال معلوم نشد چه طور "بین الملل" با خامنهای دچار مشکل شد و چه طور خامنهای آنقدر دمش دراز شد که "یه کاره" در برابر "بین الملل" قد علم کرد.
واقعیت این است که حکومت جهانی قصد داشت ایران را قدری تغییر دهد؛ چرا که رژیم به هیچ عنوان در میان افکار عمومی و به ویژه الیت از مشروعیت برخوردار نبود. اما مثل همیشه چنین تغییراتی با پیچیدگی زیاد به وقوع میپیوست. بخشی از پیچیدگی رفتار حکومت جهانی در این مورد، در ادعای اختلاف آنها با مقام معظم رهبری نمود مییابد.
به هر حال خاتمی هشت سال رئیس جمهور شد. و او در شرایطی که پیشتر هم در کابینهی جمهوری ایران وزیر بود (وزیر فرهنگ دورهی اول هاشمی رفسنجانی) و در آن موقع هنوز به ذهنش خطور نکرده بود ایران را اصلاح کند، در دورهی ریاست جمهوری مدام از "فضای باز سیاسی"، "جامعهی مدنی" و دیگر حرفهای قلمبه سلمبهای که همانطور که گفتم، گفتنش از سوی او جدید بود، دم زد. جا دارد اضافه کنم وقتی که به دلیل شکست او در عملی کردن وعدههایش عدهای پروژهی عبور از خاتمی را مطرح کردند، او اظهار کرده بود: "ایراد کنندگان پروژهی عبور از خاتمی بیماران تاریخی هستند که انتظار دارند مشکلات یک شبه حل شود"؛ و جالب این بود که مشکلات یک شبه حل نشد، ظرف هشت سال هم حل نشد، ولی با ورود احمدی نژاد، یک شبه که نه، به یک چشم بر هم زدن، چندین برابر شد! به هر حال حاکمان در مورد ایران، مثل هر منطقهی دیگری، در برهههای مختلف بازیهای متفاوتی را رو میکنند که بحث در مورد آن از حوصله خارج است.
اما به فراخور تغییرات سیاسی، حوزهی فرهنگ و هنر هم در اواخر دههی 70 دستخوش تغییرات زیادی شد. فضا برای فیلمها، کتب، مجلات و موسیقیهای شاد و جذاب و حتی انتقادی بازتر شده بود. در همین حین به سرعت موسیقی روز دنیا تحت عنوان "موسیقی پاپ" در ایران رواج یافت. این هم بخشی از تغییر در منطقهی ایران بود. فقه و به ویژه بخشی از فقه که پس از انقلاب 57 اساس ادارهی جامعه شده بود، حساسیت زیادی به موسیقی نشان میداد. تا آنجا که حتی برای تکثیر و جمع آوری موسیقیهای شادتر مجازات هم تعیین شده بود! اما حکومت جهانی تصمیم گرفته بود فضا را بازتر کند و از همین رو موسیقی با آلات موسیقی غربی را با عنوان موسیقی پاپ در ایران رواج داد.
یکی از اولین آلبومهای موسیقی که در این قالب منتشر شد، آلبوم "حسرت" از محمد اصفهانی بود. محمد اصفهانی که قبل از این هم آلبوم ارائه کرده بود (آلبوم گلچین)، همچون خاتمی که به ناگه برخلاف گذشتهاش به فکر اصلاح افتاد، در آلبوم اول هیچ حساسیتی را بر نینگیخته و برای آلبوم دوم به ناگه یادش افتاد موسیقی پاپ هم وجود خارجی دارد!
به هر حال آلبوم "حسرت" فوق العاده بود. مشخص بود که اساتید بزرگ موسیقی ایران پشت این آلبوم بودهاند. این آلبوم در جامعه موج بیسابقهای از شور و شوق و علاقه مندی به موسیقی را به راه انداخت. آهنگ اول آلبوم به همین نام حسرت تا سالها ورد زبان کودک و بزرگسال ایرانی بود. تمام آهنگهای این آلبوم تا سالیان متمادی به طور مکرر از تلویزیون جمهوری ایران پخش میشد. از نظر من این آلبوم پر فروشترین آلبوم موسیقی تمام تاریخ ایران بود. هر چند که مشهور است آلبومی به نام "دهاتی" از شادمهر عقیلی که تقریباً هم زمان با آلبوم حسرت منتشر شده بود، در تاریخ پر فروشترین بوده ولی من دلایلی دارم که مرا مطمئن میکند، آلبوم محمد اصفهانی از آن هم پرفروشتر بوده و از طرفی در این زمینهها دروغ گویی پروپاگندای حاکم را نباید از نظر دور داشت. من محمد اصفهانی را بهترین خوانندهی آن سالها و شادمهر عقیلی را بهترین آهنگساز میدانم.
به هر حال هر دوی این خواننده و آهنگسازها مثل بقیهی موسیقیدانهای آن سالها در آینده چندان موفق نبودند. در واقع چیزی که میخواهم امشب به بحث در مورد آن بپردازم، علت این شکستها با وجود استعداد بی نظیر این موسیقیدانهاست.
محمد اصفهانی در آلبوم بعدی به نام "فاصله" انتظارات را برآورده نکرد. هر چند باز هم با اقبال بی نظیری مواجه شده باشد. و بعد از آن با آلبوم "تنها ماندم" رو به تجربه در زمینهی تازهای آورد. به هر حال اقبال به او همواره بالا بود. ولی نکته اینجاست که چرا او هیچ گاه نتوانست و یا نخواست مانند آلبوم حسرت موسیقی تولید کند؛ به همان گیرایی و جذابیت.
اصفهانی در آلبوم "فاصله"، با فؤاد حجازی، تنظیم کنندهی آهنگهای آلبوم حسرت، همکاری محدودتری داشت. ولی آهنگی با نام "دلواپسی" در آلبوم فاصله عیناً اسامی سازندگان آهنگ "حسرت" در آلبوم حسرت را با خود به همراه داشت: شعر از سهیل محمودی، آهنگ از محمد اصفهانی و تنظیم از فؤاد حجازی. گویی اصفهانی با این رفتار میخواست با غرور موفقیت بی مانند آهنگ هیت حسرت را به رقبا گوشزد کند. حتی در آلبوم "نون و دلقک" هم او یک بار دیگر شعری از سهیل محمودی را با آهنگسازی خودش و این بار تنظیم بهروز صفاریان اجرا نمود که فضایی مشابه آهنگ حسرت داشت و به نظر میرسید به این ترتیب او باز هم سعی در یادآوری موفقیت آن آهنگ قدیمی داشت.
دو آهنگ "سپید و سیاه" و "پشت دریاها" در آلبوم فاصله از محمد اصفهانی به وضوح سیاسی بودند (هر چند کلیپی که برای آهنگ "سپید و سیاه" در تلویزیون پخش شد، بحث مواد مخدر را مطرح میکرد!) و اصفهانی هم مانند شجریان به حضور در تلویزیون جمهوری ایران بی میلی نشان میداد. همچنین اضافه کردن جملهای از مرحوم شریعتی در جلد آلبوم "نون و دلقک" شائبهی سیاسی کاری اصفهانی را تقویت میکرد. میخواهم نتیجه گیری کنم که این آدم از همان ابتدا فرد مرموزی بوده.
شادمهر عقیلی بعد از دو آلبوم "مسافر" و "دهاتی" در آلبوم سوم به جاده خاکی زد (!) و کار افتضاح و سطح پایینی را ارئه داد. با این حال آلبوم سوم با نام "آدم و حوا" آنطور که اعلام شده، "مجوز نگرفت" و همین زمینه ساز هجرت شادمهر از ایران شد تا در آن طرف آب او باز هم به ارائهی آلبومهای افتضاح ادامه دهد. آلبومهایی که اصلاً در حد و اندازهی نامی مثل شادمهر نبودند.
یکی دیگر از خوانندگان آن سالها "ناصر عبداللهی" بود. آلبوم بی نظیر، فوق العاده زیبا، سنگین و وزین "عشق است" که شامل آهنگسازی روی اشعار هنرمند بزرگ، محمد علی بهمنی بود، درست مثل آلبوم حسرت اصفهانی مغایر سابقهی انقلابی ناصر عبداللهی بود (!)؛ به این معنی که ناصر هم تا پیش از آن کارهای نه چندان مطرحی ارئه کرده بود که بیشتر در راستای سرودهای انقلابی بودند! آلبوم بعدی ناصر با نام "دوستت دارم" هر چند تکرار آلبوم "عشق است" نبود، ولی بسیار جذاب و تأثیرگذار بود. اما ناصر هم در آلبومی که بعد از آن و مصادف با سالهای غم انگیز دورهی دوم ریاست جمهوری خاتمی منتشر کرد (به نام آلبوم "بوی شرجی")، به شدت ضعیف ظاهر شد. اما چرا؟
گوش دادن به آلبوم بوی شرجی از ناصر عبداللهی همان قدر روحیهی آدم را خراب میکند که مطالعهی داستان "سگ ولگرد" از صادق هدایت. آنچه قصد داشتهام با این توضیحات به آن برسم، همین است. در حوزهی موسیقی هم، همچون سایر هنرها، هنرمندان اگر چه توانایی ارائهی آثار فاخر و تأثیرگذار را دارند، بیشتر مواقع به عمد آثار ضعیفی ارائه میدهند. دقت کنید: آنان استعداد ارائهی کار زیبا را دارند، ولی کار زشت ارائه میکنند. کارهای زشت به منظور تأثیرگذاری منفی بر روحیهی مخاطب. و این یعنی رسوخ سیاستگذاری مبتنی بر بازی با روحیهی مردم در همهی حوزهها.
اصفهانی در آلبومهای پس از فاصله اگرچه سعی در تخریب روحیهی مخاطب ندارد، ولی کارهای روحیه بخشی را هم ارائه نمیدهد. شادمهر عقیلی، ناصر عبداللهی و بسیاری دیگر به عمد رو به تخریب روحیهی مخاطب میآورند. امروزه تقریباً همهی این اسامی مستعد فراموش شدهاند؛ به ویژه اصفهانی. و موسیقیهای عجق وجقی که مشخصاً در پی آسیب زدن به روحیهی علاقه مندان هستند، رواج یافتهاند. اصفهانی سالیان سال است آلبومی ارائه نداده و تک آهنگهایش در این سالها هم عمدتاً روش ضربه زدن به روحیهی پاک مخاطبان در پیش گرفتهاند.
خواستم به مخاطب محترم یادآوری کنم که این سیاست کثیف تا کجا جریان دارد.
پی نوشت: زمانی فکر میکردم شادمهر GID دارد. الآن به این نتیجه رسیدهام چنین مشکلی اصلاً وجود خارجی ندارد. به هر حال برخی آقایان روحیهشان لطیفتر است و این طبیعی است. چیزی که مسلم است، این است که شادمهر به هیچ عنوان انسان خوبی نیست.