سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در این نوشته قصد دارم قدری در مورد فیلم سازان ایرانی صحبت کنم. اما اجازه بدهید ابتدا یک مقدمه ی مفصل در این باره ارائه دهم! در عالم هنر مثل بسیاری حوزه های دیگر، عده ای هستند که آثارشان جداً شایسته ی توجه است. عده ای هم هستند که کارهایشان چندان قوی نیست. اما عده ای هم هستند که از خودشان هنری ندارند و به طرزی ناشایست و به گونه ای که برای مخاطبان قابل تشخیص نباشد، از دیگران تقلید می کنند.

در همین وبلاگ مقاله ای مفصل در مورد تقلید سعدی از حافظ نگاشته ام. اما اجازه بدهید یک نمونه ی دیگر در همین زمینه عنوان کنم. به عنوان مثال مشهورترین غزل سعدی را در نظر بگیرید. در آن می گوید:

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران - کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
...
بگذاشتند ما را در دیده آب حسرت - گریان چو در قیامت چشم گناهکاران
...
احوال آب چشمم با ساربان بگویید - تا بر شتر نبندد محمل به روز باران

همان طور که می بینید، شاعر در سه بیت از یک غزل هفت هشت بیتی تکرار می کند که در حال گریه است. یعنی: 1. من گریه می کنم؛ 2. من گریه می کنم و 3. من گریه می کنم! با همین مثال می توان عیار چنین شعرایی را سنجید. اما من می خواهم شباهت معنایی بیت آخری را که آوردم، با یکی از غزل های حافظ یادآوری کنم:

سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن - ای ساربان فروکش کاین ره کران ندارد
...
احوال گنج قارون که ایام داد بر باد - در گوش گل فروخوان تا زر نهان ندارد

شباهت، غیر قابل انکار است. اما مسئله به همین یکی دو مورد ختم نمی شود. در همین غزل سعدی، اگر تمام ابیات را در نظر بگیریم، چه از لحاظ شکل و چه از لحاظ محتوا گستاخانه از حافظ تقلید شده.

چند وقت پیش تلویزیون مستندی در مورد علامه طباطبایی پخش کرد. در این مستند علامه قسمتی از یکی از سروده های خود را قرائت نمود. در آن چند بیت واژگانی چون ذره، مهر، خورشید و چرخ زنان و البته عشق جلب توجه می کرد. بی اختیار به یاد این بیت حافظ افتادم:

کم تر از ذره نه ای پست مشو مهر بورز - تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

گاهی هم پیش می آید که تقلیدی صورت نمی گیرد؛ ولی برای بزرگ کردن فردی، ادعا می شود که از او تقلید شده. برای مثال وقتی که فیلم خارجی جالبی با نام "1917" در ایران تماشا شده بود، عده ای سعی می کردند آن را به فیلم دیده بان از ابراهیم حاتمی کیا شبیه نشان داده و ادعا کنند حاتمی کیا این قدر مهم است که آن طرفی ها از او تقلید می کنند. شخصاً با شنیدن این ادعا فیلم خارجی را تماشا کردم. هیچ شباهتی ندیدم جز این که هر دو فیلم در مورد جنگ بودند!

اما همان طور که گفتم، تقلید به عالم هنر اختصاص ندارد. عادل فردوسی پور که به واقع باید گفت یکی از ده داشته ی مورد مباهات حکومت جمهوری ایران است، به طرز ترسناکی مورد تقلید سایر گزارشگران و مجریان برنامه های ورزشی تلویزیون است. یک عادت نسبتاً جدید او تکرار واژه ی "شاید"، برای تأکید بر آن است. او می گوید: "شاید، شاید ..." و جمله اش را ادمه می دهد. خب، گاهی باید بر برخی کلمات تأکید کرد؛ ولی نه همیشه! اما الآن موجی در صدا و سیما راه افتاده که افراد یا نمی گویند: شاید؛ یا به تقلید از فردوسی پور دو بار آن را تکرار می کنند! ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که با شناختی که از فردوسی پور دارم، مطمئنم خود او هم این تکرار بی مزه را از گزارشگران انگلیسی زبان تقلید کرده (... Perhaps, perhaps!).

به هر حال فعلاً بحث اصلی فیلم های ایرانی است. زمانی که فیلمی به نام فروشنده از اصغر فرهادی را دیدم، آن را بهترین فیلم ایرانی عنوان کردم که تا آن زمان دیده بودم. اما مشکل این جا بود که تا آن موقع فیلم های ایرانی زیادی ندیده بودم. یا به عبارتی اصلاً فیلم های زیادی ندیده بودم. البته منظورم این نیست که فیلم دیدن یک حسن است. فقط می خواهم بگویم در آن زمان تجربه ام در این خصوص بسیار پایین بود.

اما یکی دو سال است فیلم های مهم سینمای ایران و جهان را دیده ام و نظرم خیلی تغییر کرده. با تجربه ی کنونی، من فیلم سازان شناخته شده ی ایرانی را به سه دسته تقسیم می کنم:

1. فیلم سازان سطح بالا مثل کیومرث پوراحمد، بهرام بیضایی، بهمن قبادی و ...

2. فیلم سازان خوب مثل کیارستمی، داریوش مهرجویی، کمال تبریزی و ...

3. فیلم سازان متوسط مثل مجید مجیدی، ابراهیم حاتمی کیا، اصغر فرهادی و ...

اما احتمالاً اطلاع دارید که میزان شهرت افرادی که در بالا آوردم، کاملاً برخلاف تقسیم بندی من است. به این معنا که فردی که من کارهایش را از همه بی کیفیت تر می دانم، اصغر فرهادی، دو بار، تکرار می کنم: دو بار، جایزه ی بهترین فیلم خارجی زبان اسکار را برده و تا آن جا که اطلاع دارم از این بابت در جهان رکورددار است و سازنده ی بهترین فیلم ایرانی که من تا کنون دیده ام، یعنی کیورث پوراحمد بابت فیلم "به خاطر هانیه"، احتمالاً اصلاً نامش هم از سوی مخاطبان این وبلاگ شنیده نشده!

به هر حال اصغر فرهادی در سبک فیلم سازی از داریوش مهرجویی تقلید می کند. ویژگی بارز آن ها استفاده از دیالوگ های بریده بریده و احیاناً نامفهوم است که فیلم هایشان را به محاوره های روزمره شبیه می کند.

اما فیلم سازانی که من در صدر فهرستم از آن ها نام بردم در کار خود بسیار قهارند. آن ها سبک خاص خود را ندارند؛ بلکه چندین سبک خاص خود را دارند و به هیچ وجه از هیچ فیلم ساز داخلی یا خارجی تقلید نمی کنند.

با این حال من هیچ نمی فهمم که اگر قرار بوده یک فیلم ایرانی و یک فیلم ساز ایرانی جایزه ی بهترین فیلم خارجی زبان اسکار را ببرد، چرا مثلاً فیلم به خاطر هانیه از پوراحمد، یا "سگ کشی" از بهرام بیضایی و یا "کسی از گربه های ایرانی خبر نداره" از بهمن قبادی، این جایزه را نبرده است.

یکی از دیالوگ های فیلم به خاطر هانیه، با گویش محلی، از این قرار است: "خِر حمالیاش مال ما، ... فایده شه بقیه ببرن". یا چیزی مثل این. من آن را به مناسبت این بحث به این شکل تغییر می دهم: بدبختی کشیدن هاش مال یک عده، جایزه هاشو بقیه می برن!

و این فلسفه ی اسکار است. 


نوشته شده در  یکشنبه 100/10/26ساعت  1:55 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ملا محمد
وارد آتش شوید
اقدام پاکستان
داعش، راه حل همیشگی
عیار ورزش ایران
[عناوین آرشیوشده]