سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متفکر جمهوری ایران، استاد حسن رحیم پور ازغدی، در یکی از سخنرانی‌هایش در تلویزیون در مورد رابطه‌ی انسان با حقیقت صحبت می‌کرد.

به گفته‌ی وی امروزه متفکران غربی معتقدند آدمی تعهدی نسبت به کشف حقیقت ندارد و به جای آن باید در زندگی به فکر کسب لذت و دستیابی به رفاه باشد. از طرفی گویا آن متفکرین مورد نقد استاد هم‌چنین عقیده دارند که حقیقت امری نسبی است و بنابراین باز هم سزاوار احترام نیست.

استاد در پاسخ (می‌دانید که استاد ظاهراً دشمن آن‌هاست) سؤال تازه‌ای را مطرح می‌کرد و می‌گفت کسب لذت بدون آگاهی از حقیقت پوچ است. او مدام می‌پرسید: خب، به لذت برسیم که چه؟ آخرش چه؟

و می‌دانید که استاد محترم بسان دیگر نظریه پردازان حکومت جمهوری انتظار دارد به همین سادگی نسخه‌ی متفکرین غربی را در هم بپیچد و آنان را ضربه فنی کند!

اما جناب استاد! همه جای دنیا را شبیه به ایران خود نپندارید که در آن متکلم وحده هستید و کسی از شما بازخواست نمی‌کند. در همین مورد، آن‌ها در مقابل سؤال شما، لذت را یک هدف غایی خواهند نامید که در پسش هدف دیگری نیست. آن‌ها خواهند گفت: مگر وقتی می‌گویند: "بهشت"، کسی می‌پرسد: بهشت برای چه؟

اما گذشته از دیدگاه‌های استاد رحیم پور، باید توجه داشت که چنین توصیه‌هایی در مورد حقیقت از سوی متفکران غربی عامل حکومت، در واقع روشی برای سرکوب بیش‌تر بشر است. بشری که در پی حقیقت نباشد، در پی کشف رازهای حکومت هم نیست و بدین وسیله خنثی می‌شود.

اما بشر همواره مشتاق به کشف حقیقت است و نمی‌تواند در این رابطه دست از کنجکاوی بکشد. همین طور زندگی بدون تلاش برای آگاهی از حقیقت همواره با نگرانی توأم است. ممکن است در پس حقیقت خطری نهفته باشد و بی‌اعتنایی نسبت به خطرات هم شرط عقل نیست.

به نظر می‌رسد آدمی اگر از تمام لذت‌ها دست کشیده و همواره در تمنای آگاه شدن از حقیقت باشد، ضرر نکرده. چرا که حقیقت همواره او را تهدید می‌کند.


نوشته شده در  یکشنبه 102/2/17ساعت  10:50 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

می‌دانید که در نتیجه‌ی تلاش مجدانه‌ی حاکمیت جمهوری در راستای دین زدایی در ایران، امروزه به جا آوردن آداب مذهبی، و به ویژه روزه گرفتن، در میان ایرانیان به امری عجیب تبدیل شده. به این معنی که کم‌تر کسی روزه می‌گیرد و اگر به دیگری بگویی ماه رمضان را روزه‌ام، دچار تعجب می‌شود!

خود من یادم است که سال گذشته وقتی به یک پسر دایی گفتم رمضان را روزه می‌گیرم، با تعجب یکی دو بار پرسید: واقعاً؟! و ماه رمضان امسال هم که به دلیلی به یک دعانویس مراجعه کرده بودم، باز با تعجب او از روزه گرفتنم مواجه شدم.

البته عقیده دارم دین مجموعه‌ای از آداب و رسوم نیست و بسیاری آداب برای سر کار گذاشتن بشر وضع شده؛ ولی به هر حال بی اعتنایی روز افزون مردم به این رسوم مشهود است.

به هر حال روزهای اول ماه رمضان امسال در وب‌سایت خبرگزاری فارس مقاله‌ی جالبی دیدم؛ با این عنوان: "روزه اولی‌ها را با نخوداب تقویت کنید"!

می‌دانید که طبق عقیده‌ی مذهبی حاکم، دختران از سن هشت سال و نه ماهگی ملزم به برپایی آداب دینی هستند. و به عبارتی از همین سن پایین ملزم به روزه گرفتن هم هستند. تصدیق می‌کنید که سن و سال بسیار پایینی است و روزه گرفتن برای آنان بسیار سخت است.

اما خبرگزاری فارس با چنین تیتری سعی داشت کلیه‌ی سؤالات شکل گرفته در مورد اصل روزه و همین طور روزه‌ی دختران را انکار کرده و با خوشمزگی همه چیز را در این رابطه طبیعی جلوه دهد. انگار نه انگار که از صدقه سر جمهوری ایران امروزه کسی روزه نمی‌گیرد و به ویژه انگار نه انگار که کسی از هشت سال و نه ماهگی روزه نمی‌گیرد.

به هر حال عجیب‌تر از آن روشی است که فارس توصیه می‌کند: تقویت قوای جسمانی یک طفل هشت سال و نه ماهه با "نخوداب"!!!

البته که فارس در این بلبشوی اقتصادی در ایران توصیه نمی‌کند بچه را با گوشت قرمز تقویت کنند؛ اما در این‌جا لازم می‌دانم به آن‌ها یادآوری کنم که کودک هشت سال و نه ماهه‌ی روزه دار را با گرد نخود هم نمی‌شود تقویت کرد، چه برسد به نخوداب!

 


نوشته شده در  یکشنبه 102/2/17ساعت  10:19 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

اخیراً وب‌سایت بی بی سی فارسی بیانیه‌ای از 15 تشکل صنفی منتشر کرد که در آن آمار تازه‌ای از جمعیت ایران ارائه شده بود. طبق این آمار جمعیت ایران 90 میلیون نفر شده.

در ظاهر قصد بیانیه ارائه‌ی آمار نبود و صرفاً در آستانه‌ی روز جهانی کارگر در پی انتقاد از سرکوب رژیم بود. اما مگر چه دلیلی داشت در حالی که تا همین پنج شش سال پیش در چنین بیانیه‌هایی جمعیت 80 میلیون نفر ذکر می‌شد، این بیانیه آمار تازه‌ای ارائه دهد؟

در واقع به نظر من صادرکنندگان بیانیه بیش‌تر به دنبال دامن زدن به بحث افزایش جمعیت بودند. می‌دانید که آن‌ها عامل حکومتند و با چنین ظریف کاری‌هایی سعی در حمایت ضمنی از حکومت دارند. این‌جا هم در جمعیت مبالغه می‌کنند تا طرح یا "قانون جوانی جمعیت" را تشویق کرده باشند.

البته به نظر من در تمام دنیا جمعیت همواره بسیار بیش‌تر از آن چیزی بوده که به طور رسمی اعلام می‌شده و نگاهی گذرا به شکل میدانی به جامعه‌ی ایران هم جمعیتی حدود 120 میلیون نفر را نشان می‌دهد. به هر حال بر بنده پوشیده است که چرا همواره حکومت‌ها جمعیت را بسیار پایین‌تر اعلام می‌کنند.

به هر حال با آمار تازه‌ی 15 تشکل صنفی طرف هستیم و تبلیغات شدید حکومتی برای افزایش جمعیت. با وجودی که برای شخص بنده و عموم مخالفان جمهوری ایران رشد جمعیت همواره نگران کننده بوده که در ادامه در مورد آن بیش‌تر صحبت خواهم کرد.

ناگفته نماند که تشکل‌های یاد شده اسم‌های عجیب و غریبی داشتند و به عبارتی گم‌نام بودند. این مرا به یاد تجمعات سال 98 می‌اندازد که در آن بی بی سی مدام اسم شهرهای ناشناخته‌ی ایران را به عنوان محل تجمعات گزارش می‌کرد. شهرهایی بسیار ناشناخته در حد ایذه، علی آباد کتول، ساوجبلاغ، قهدریجان، کپر بالا، قزل قلعه و ... ! دلیل این سیاست برجسته کردن اسم‌های عجیب و غریب هم برای من نامعلوم است.

به هر حال همان‌طور که گفتم به اعتقاد بنده ایران در وضعیت انفجار جمعیتی به سر می‌برد. فارغ از آمارها و مطابق با مشاهدات میدانی. هر کس می‌تواند ترافیک سنگین حتی در شهرهای کوچک را گواهی دهد. شلوغی کاملاً مشهود است. نرخ بالای بیکاری و سایر شاخص‌های اقتصادی هم بر این ایده صحه می‌گذارد.

در این شرایط طرح افزایش جمعیت از سوی حکومت حیرت انگیز است. و اصلاً یکی از دلایل چنین طرح‌هایی ایجاد همین حیرت است.

طرح نه، قانون!
برای این‌که بار معنایی قضیه بیش‌تر شود، اخیراً به جای عنوان "طرح" در این خصوص از واژه‌ی "قانون" استفاده می‌شود. این مرا به یاد موارد مشابه در سال‌های دور می‌اندازد. زمانی که قرار بود با طرح هدفمندی یارانه‌ها اقتصاد ایران جراحی شود و چون حیرت و خشم آحاد جامعه را دیدند، به جلو فرار کرده و به آن نام "قانون هدفمندی یارانه‌ها" دادند. به هر حال نیک می‌دانید که با وجود آن قانون وضع اقتصاد به چه روزی در آمد!

دیدگاه‌های سنتی
هیچ منطقی نمی‌پذیرد که در این دنیای شلوغ و در شرایطی که جهان از جمعیت مملو است و در شرایطی که در ایران شرایط اقلیمی جای کافی را در اختیار جامعه برای زیستن نمی‌دهد، جمعیت بیش از این افزایش یابد.

استدلال حکومت این است که با افزایش مداوم سالمندان به دلیل بهداشت بهتر نسبت به گذشته، نسبت جمعیت جوان به سالمند مدام کاهش خواهد یافت.

البته ناگفته نماند که در ابتدای پیش کشیده شدن چنین بحثی خبری از چنین استدلال‌هایی نبود و محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت، صرفاً اعلام کرد که آمادگی مدیریت 150 میلیون جمعیت را دارد. هم او که به شهادت آگاهان توانایی مدیریت یک روستای 400 نفره را هم نداشت!

به هر حال معلوم است که دلیل قانع کننده‌ای وجود نداشت و دلایلی هم که امروز ارائه می‌شود، با تلاش‌های اتاق فکر و برای تنبیه بیش‌تر نگاه‌های حیران صاحب‌نظران ارائه می‌شود. به هر حال حکومت که قرار نیست از طرح خودش عقب نشینی کند. بلکه هر روز بیش‌تر از آن دفاع می‌کند. هر چند کاملاً غیر منطقی باشد.

اما اتفاقاً افزایش سالمندان خود دلیلی بود که قبلاً همین حکومت در کتاب‌های جغرافی دوم دبیرستان قدیم برای جلوگیری از رشد جمعیت ارائه می‌داد. می‌دانید که آن‌ها قبلاً در پی مهار جمعیت بودند. به هر حال آن‌ها به گونه‌ای تخصصی اعلام می‌کردند دنیا تغییر کرده و پیشرفت‌ها باعث شده طول عمر بیش‌تر شود و خود این نشان می‌دهد که زاد ولد باید کاهش یابد تا رشد جمعیت مهار شود.

دقت کنید همین امروز هم گفته نمی‌شود سیاست سابق حکومت مبنی بر کنترل جمعیت باعث کاهش جمعیت جوان شده. بلکه فقط اصرار بر این است که نسبت جوانان به سالمندان در میان جامعه در حال کاهش است. من نمی‌دانم این چه عیبی دارد!

در مقابل این شگفتی آن‌ها همین اواخر استدلال کردند که در صورت کاهش نسبت جوانان به سالمندان در آینده نیروی کار کافی برای جمعیت کاهش خواهد یافت. در مقابل این بیکاری فعلی، این استدلال درست مثل یک فحش مضاعف بود.

به هر حال بر کسی پوشیده نیست که ایده‌ی افزایش جمعیت در دنیای امروز به هر بهانه‌ای یک ایده‌ی منسوخ و قدیمی است. این حرف‌ها که حکومت می‌زند، شاید دویست سال قبل خریدار داشت، ولی حالا ... .

از کمدی به تراژدی
ایده‌ی کرونا هم در ابتدا ایده‌ای کمیک و خنده‌دار به نظر می‌رسید ولی اکنون یک تراژدی بی‌سابقه از آب در آمده. البته تراژدی برای بشر. وگرنه حکومت که همواره به ریش ما می‌خندد. به هر حال افزایش جمعیت هم در ابتدا خنده‌دار و مضحک بود ولی با تلاش شبانه روزی اکنون وجهه‌ای غیر قابل انکار پیدا کرده.

به عنوان مثال آنان هر روز بیش از پیش در این زمینه از اصطلاحات ظاهراً علمی و پیچیده استفاده می‌کنند. آخرین آن‌ها تأکید بر این بود که اگر زودتر بچه نیاورید، ایران شما، وطن شما، بالفور در یک "سیاهچاله‌ی جمعیتی" فرو خواهد رفت!!! یکی "سیاهچاله" را برای من یکی توضیح دهد!

تولیدی
گیرم که واقعاً بشر نیاز به افزایش جمعیت داشته باشد. نشان به آن نشان که چین هم برای تبدیل این کمدی ایرانی به تراژدی، دیریست دست به کار شده و قوانین لازم برای افزایش جمعیت را به کار گرفته.

باید دید این نیاز بشر به "حمایت از خانواده" منتهی می‌شود یا به فروپاشی خانواده. دقت داشته باشید که در زمان باب بودن بحث کنترل جمعیت، یکی دیگر از دلایل حکومت همین تعلیم و تربیت صحیح در خانواده‌های کم جمعیت بود!

به هر حال فرض کنید خانواده‌های وطن پرست ایرانی زیر بار بروند و شروع به بچه دار شدن کنند. امیدوارم 5 بچه برای مقام معظم رهبری کافی باشد. اما به دنیا آوردن 5 بچه واقعاً پر زحمت است! فرض کنید فاصله‌ی فرزند آوری تا حاملگی بعدی فقط یک سال باشد. در این صورت با احتساب حدود یک سال حاملگی، یک زن و شوهر باید 10 سال تمام برای به دنیا آوردن 5 بچه تلاش کنند! این یعنی 4 سال تمام تحمل حاملگی برای یک زن ناتوان و هم‌چنین 5 بار تحمل درد‌های مربوط به زایمان برای او در طی 10 سال. البته هزینه‌های بچه‌ها را حکومت می‌دهد. اما ده سال بغل کردن یکی دو بچه و در سال‌های پایانی، هم‌زمان با بغل کردن، به دنبال خود کشیدن یکی دو بچه‌ی دیگر خیلی زور دارد.

همه‌ی این‌ها 10 سال زمان می‌برد. اما تربیت بچه‌ها، بزرگ کردن آن‌ها، ازدواج آن‌ها و ... . به هر حال الآن قدیم نیست و همه‌‌ی این‌ها چالش برانگیز است.

من فکر می‌کنم یک زن و شوهر تولیدی بچه نیستند.

 


نوشته شده در  جمعه 102/2/15ساعت  4:52 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

در سبزوار ما یک ضرب المثل رایج است که می‌گوید: بد رنگی هم برای خودش یک رنگ است.

این ضرب المثل را وقتی می‌گویند که مثلاً چند نفر برای خودنمایی لباسهای جدید پوشیده‌اند و در این میان یکی از آن‌ها لباسی به وضوح بدقواره پوشیده؛ و وقتی از او در این خصوص سؤال می‌شود، پاسخ می‌دهد که این هم بالأخره یک لباس متفاوت است؛ یک چیز جدید است!

لباس‌های مد شده در دهه‌ی اخیر در سراسر جهان که شامل شلوارهای جین چسب، کفش‌های اسپورت بزرگ و جوراب‌های کوتاه می‌شود، بهترین مثال برای این ضرب المثل است. این ترکیب لباس اصلاً قشنگ نیست و حتی خیلی هم زشت است ولی با ساز و کارهای حاکمان مد شده. و وقتی از طراحان این لباس‌ها دلیل چنین طراحی پرسیده شود، احتمالاً جواب می‌دهند که این طرح‌ها مدرن و متفاوت هستند!

سینمای آلمان و احتمالاً بسیاری جنبه‌های هنر تصویری آنان هم می‌تواند یک نمونه باشد. آن‌ها هم با تولید آثار زشت احتمالاً قصد دارند مدرن و متفاوت باشند. به هر حال بد رنگی هم یک رنگ است!


نوشته شده در  جمعه 102/2/1ساعت  8:30 عصر  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

 مطابق با تصمیم جدید هیئت حاکمه‌ی جمهوری ایران ساعت رسمی کشور آن‌ها از این پس در بازه‌ی تابستانی تغییر نمی‌کند.

 اولین تبعات این تصمیم در کامپیوترها و تلفن‌های موبایل مشاهده شد که در آغاز سال جدید طبق برنامه‌ریزی هوشمند ساعت را یک ساعت جلو کشیدند. تبعات بعدی حتماً در ریتم زندگی مردم در روزهای گرم احساس خواهد شد. به هر حال رژیم جمهوری یک بار هم حدود پانزده سال پیش در زمان ریاست جمهوری دکتر احمدی نژاد دست به چنین عملی زد و کسانی که سنشان اقتضا می‌کند، تبعات آن را به خاطر دارند.

 همین که شنیده شد قرار است ساعات کار ادارات و مدارس در بازه‌ی تابستانی قدری تغییر کند، نشانگر اطلاع قبلی حاکمان این منطقه از عواقب زیانبار تصمیمشان است. در واقع ساعت اداری یک ساعت عقب رفت تا در ادارات همه چیز مانند جلو کشیدن ساعت رسمی در سال‌های گذشته باشد.

 اما تا آن‌جا که می‌دانم جلو کشیدن تابستانی ساعت رسمی اتفاقی است که حداقل در 180 کشور از 200 کشور دنیا شاید بیش از یک قرن است سابقه دارد. حتی در بسیاری کشورهای پیشرفته بازه‌ی زمانی تابستانی برای جلو کشیدن ساعت رسمی به جای شش ماه، هفت ماه است. و این روند مطابق استدلال قوی صورت گرفته و به اصطلاح کاملاً علمی است.

 اما در جمهوری ایران ... . شبی را که مقامات خواب دیده بودند چنین بازیگوشی را عملی کنند، به خوبی به خاطر دارم. آن‌ها روز بعدش مطابق عادت از طریق دوربین‌های "رادیو تلویزیون دولتی ایران" به سراغ "مردم" رفته و در مصاحبه‌ها از آنان اعتراف گرفتند که تغییر تابستانی ساعت مضر است. و تنها استدلال آن مردم، تأکید می‌کنم: تنها استدلال آن‌ها، این بود که جلو و عقب بردن ساعت منزلشان هر شش ماه یک بار، برایشان زحمت دارد!!!!!

 به هر حال در میانه‌ی انواع مصائبی که رژیم جمهوری ایران در سالیان اخیر بر این مردم ساده دل تحمیل کرده، در میانه‌ی سر و صداها، تورم اقتصادی افسار گسیخته که همه را به ستوه آورده، سیل و زلزله‌ی هر از چندی، بیماری غیر قابل مهار کرونا و هزار و یک مشکل دیگر، مسئولین این رژیم اکنون با بحث تغییر ندادن ساعت وضع را برای مردم سخت‌تر هم خواهند کرد.

 به هر حال از همان ابتدای شکل‌گیری این رژیم مسئولین آن سخت اصرار داشتند که قصد دارند از همه جای دنیا مستقل باشند. و دود این استقلال هم فقط و فقط توی چشم خلق بی‌گناه می‌رود.

 ناگفته نماند که اصطلاح "رادیو تلویزیون دولتی ایران" را من اولین بار در وب سایت بی بی سی فارسی دیدم که در بحبوحه‌ی ناآرامی‌های چند ماه پیش برای نام بردن از صدا و سیما به کار برده بود. کم مانده بود با این بی‌احتیاطی‌ها و فراموشکاری‌ها بی بی سی بگوید: "رادیو و تلویزیون ملی ایران"!

 به هر حال در مقابل نگاه حیران مردم مظلوم ایران در خصوص طرح عجیب و غریب افزایش جمعیت و یا به قول حکومت: "جوانی جمعیت" که بعید نیست بعدها بی بی سی فارسی به آن نام "نجات جمعیت" هم بدهد (!!!)، و به خصوص در مقابل این سؤال که تأمین اشتغال جمعیت اضافه شده آن هم در این تنگنای اقتصادی قرار است چگونه صورت گیرد، شخصاً شاهد بودم که این رسانه مدام اخباری مبنی بر نگرانی سایر کشورها از جمله چین بابت کاهش نیروی کار در نتیجه‌ی سالمندی جمعیت منتشر می‌کرد!!! و اگر با دقتی بیش از معمول به این رسانه مراجعه کنید متوجه خواهید شد که تقریباً تمامی طرح‌هایی که حاکمان ایران خوابش را برای مردم آن می‌بینند به نحوی زیرکانه توسط بی بی سی مورد تأیید و تشویق قرار می‌گیرد. ممکن است قبلاً همین طرح جلو نبردن ساعت هم مورد حمایت بی بی سی قرار گرفته باشد. فعلاً اطلاعی ندارم.

تقدیم اجباری
 یکی از کارهای دود از کله برون آور دیگر در جمهوری ایران مربوط به تلویزیون آن‌ها و برنامه‌های پخش زنده‌ی فوتبال می‌شود. آن‌ها در حین پخش زنده ناگهان بازی را قطع کرده و تصاویر به ثمر رسیدن یک گل در مسابقه‌ی فوتبالی که هم‌زمان برگزار می‌شود را نمایش می‌دهند.

 ناگفته نماند که آن‌ها قبل از شروع بازی و از زبان "آقا رضای جاودانی" به مخاطب اطلاع می‌دهند که: "هر اتفاقی که در بازی هم‌زمان بیفتد، حتماً تقدیمتان می‌کنیم".

 به هر حال همه می‌دانند که ممکن است هم‌زمان با بازی فوتبال در حال پخش بازی مهم دیگری در جریان باشد و اطلاع از نتیجه‌ی آن هم برای مخاطب اهمیت داشته باشد. ولی هیچ عقل سلیمی نمی‌پذیرد که شما به عنوان پخش کننده‌ی یک مسابقه‌ی فوتبال، ناگهان تصاویر را قطع کرده و یک مسابقه‌ی دیگر را نشان دهید.

 به هر حال افراد حتماً علاقه داشته‌اند این مسابقه را ببینند که به شما مراجعه کرده‌اند و احتمالاً علاقه دارند هیچ یک از جزئیات این بازی را به هیچ بهانه‌ای از دست ندهند. ضمن این‌که در حین قطع این بازی ممکن است اتفاق تعیین کننده‌ای، مثل به ثمر رسیدن گل، روی دهد و تداخل تصاویر نامربوط در این شرایط یک خسارت برای مخاطب است (لازم به ذکر است که اتفاق اخیر را بنده بارها به چشم دیده‌ام).

 همه‌ی این‌ها در حالی است که در این دنیای پر هیاهو اگر هم کسی مشتاق به اطلاع از نتیجه و یا "اتفاقات" سایر مسابقات باشد، به راحتی با ابزار اینترنت می‌تواند جویای آن شود.

 و در نهایت یک چیز می‌گویم که امیدورام گریه‌تان را در نیاورد و آن هم این که همه‌ی این بلبشوی تلویزیونی یا به نظر من "شو در شو تلویزیونی" در شرایطی است که همواره بازی فوتبال تداخل کننده از شبکه‌ی دیگری از تلویزیون جمهوری ایران در حال پخش مستقیم است!!!

 واقعاً نمی‌دانم استدلال مسئولین مربوطه برای چنین اصراری به تقدیم سایر مسابقات در حین یک مسابقه چیست. ولی به نظر می‌رسد آن‌ها حتماً به اصل "استقلال شبکه‌های تلویزیونی از یکدیگر" در ایران اعتقاد جدی دارند (!) و بر این اساس احترامی برای پخش مسابقه‌ی هم‌زمان از شبکه‌ی دیگر قائل نیستند و دوست دارند مخاطب همه چیز را از شبکه‌ی خود خودشان ببیند. نمی‌دانم مخاطب تا چه حد به این اصل اعتقاد دارد.

 به هر حال توجه داشته باشید که این پخش هم‌زمان با فرض احتیاج مخاطب باز هم هیچ سودی برای او ندارد و تصاویر تداخل یافته فقط او را گیج می‌کند.

 در مشاهدات میدانی متوجه شده‌ام که این رویه‌ی تلویزیون جمهوری ایران سال‌هاست صدای مخاطبان را در آورده. ولی هر چه در اینترنت جستجو کرده‌ام مطلبی در انتقاد به آن ندیده‌ام. در حالی که مثلاً پانزده سال پیش در فضای مجازی انتقادات شدیدی به نحوه‌ی پخش زنده‌ی مسابقات ورزشی از سوی رعیت صورت می‌گرفت. مثلاً وقتی تلویزیون حاشیه‌ی تصاویر عریض (16 به 9) را می‌زد تا قالب 4 به 3 شوند، در اینترنت انتقاد می‌شد که چرا بخشی از تصویر را نشان نمی‌دهند. در حالی که در همان زمان همه شاهد بودیم که تلویزیون کشور کوچکی مثل جمهوری آذربایجان هم این تصاویر را با تکنیک letterbox پخش کرده و نشان می‌داد به حرفه‌ی خود واقف است. انتقاد از کپی تصاویر از سایر شبکه‌های تلویزیونی ورزشی که جای خود دارد و سر و صدای زیادی در فضای مجازی ایجاد می‌کرد.

 به هر حال از چنین آزار آشکاری کسی جرئت نمی‌کند انتقاد کند و این در حالی است که مثلاً بی بی سی فارسی بابت این‌که از حجاب اجباری در ایران انتقاد می‌شود، مدام وضع این منطقه را رو به پیشرفت قلمداد می‌کند.

 به هر حال تقدیم تصاویر نامربوط پیشینه‌ی ده ساله دارد و مقامات تلویزیون جمهوری هم هرگز سعی در تصحیح این اشتباه نداشته‌اند. در سیاست این یک اصل است که: برای انکار اشتباه بودن کارت، مدام به آن ادامه بده.

 شنیده‌ام که در زمان‌های بسیار دور که تاکسی‌ها در لندن هنوز درشکه‌ای بودند و توسط اسب حمل می‌شدند، قانون ارابه‌رانان را موظف کرده بود که همواره مقداری یونجه در قسمتی از درشکه برای زمان گرسنگی اسب‌ها همراه داشته باشند. وقتی که اتومبیل اختراع شد و تاکسی‌ها هم خودروی شدند، در کمال تعجب همه و تا مدت‌ها، و صرفاً به دلیل عدم تغییر قانون به هر دلیلی، راننده‌ها مجبور بودند همواره مقداری یونجه روی داشبورد اتومبیلشان با خود حمل کنند!

 پی‌نوشت: این پی‌نوشت کم‌تر از یک روز بعد اضافه می‌شود. با پوزش فراوان از مخاطب محترم ناچارم یک اشتباه بزرگ در این نوشته را تصحیح کنم. با کمی جستجو در اینترنت دریافتم تغییر ساعت تابستانی دقیقاً در 77 کشور جهان صورت می‌گیرد. کشورهایی که این تغییر را اعمال نمی‌کنند عمدتاً در عرض‌های جغرافیایی بسیار پایین یا بسیار بالا واقع هستند که چنین تغییری عملاً برایشان بی‌معنی است. کشورهای وابسته به بلوک شرق هم از اعمال این تغییر سر باز می‌زنند. یک چیز مسلم است و آن هم این‌که چنین تغییری برای ایران ما ضروری است. یک چیز دیگر هم مسلم است و آن هم این که تصمیم فعلی هیئت حاکمه‌ی جمهوری ایران برای عدم تغییر، بر خلاف تصمیمات دفعات پیش در این خصوص، چه تصمیم بر تغییر و چه تصمیم بر عدم تغییر و چه در زمان حکومت پهلوی و چه در زمان جمهوری، تقریباً با هیچ انتقاد و بحثی رو به رو نشده.

 به خوبی به یاد دارم که در سال 86 که پس از سالیان متمادی تصمیم به عدم تغییر تابستانی ساعت رسمی گرفته شد، یک روزنامه‌ی اصلاح طلب با انتقاد شدید نوشته بود که این تغییر در صد و پنجاه و چند کشور اعمال می‌شود. اشتباه من در خصوص تعداد کشورها هم از آن خاطره ناشی می‌شود (به همراه قدری مبالغه به منظور تأکید بر حساسیت مسئله). هم‌چنین ابراهیم نبوی، منتقد جدی رژیم ایران هم در آن برهه خیلی از تصمیم حکومت انتقاد می‌کرد.


نوشته شده در  چهارشنبه 102/1/30ساعت  12:36 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
وارد آتش شوید
اقدام پاکستان
داعش، راه حل همیشگی
عیار ورزش ایران
50 درصد جهان!
[عناوین آرشیوشده]