این متن را درست دقایقی پس از تماشای یک برنامهی تلویزیونی به نام "چاووش" که به تازگی هر شب از شبکهی 4 تلویزیون جمهوری ایران پخش میشود، مینویسم. در برنامهی امشب از سه تن از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی دعوت شده بود که در مجموع به علاوهی دو "میزبان" برنامه یک جمع پنج نفره را تشکیل میدادند.
بسیار تأسف خوردم به اوج کودن بودن و بیشعوری اساتید و همچنین میزبانانشان.
به هر حال یکی از چیزهایی که آنان به شدت از آن انتقاد میکردند، غرور و تکبر بود.
این مرا به یاد خاطرهای دیگر از تلویزیون جمهوری انداخت. یادم میآید دو سال پیش همین مواقع یکی دیگر از مجریان تلویزیون به نام آقای مدقق (که اکنون به سرنوشت نامعلوم و احیاناً عبرت انگیزی دچار شده) در شبکهی خبر میزبان یک روانپزشک بود. و از قضا قسمتی از بحثشان هم بر سر بیماری خودشیفتگی بود. همان بیماری که منتهی به "غرور و تکبر" میشود. هر دو نفر هم به شدت از این بیماری انتقاد میکردند.
اما آنچه جالب است بدانید اینکه هر دوی آنها، خود به بیماری خودشیفتگی مبتلا بودند؛ آن هم از نوع شدیدش!
اینجاست که گفتهاند: کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی.
و جالبتر است که بدانید آن پنج نفر یاد شده هم، خود به همین بیماری دچار هستند؛ آن هم از نوع شدیدش.
اینجاست که حافظ گفته: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی – تا بیخبر بمیرد در درد خودپرستی
چند هفتهای هست که شبکهی ورزش تلویزیون جمهوری ایران برنامهای به نام "خاطره بازی" را با اجرای آقای خیابانی، گزارشگر سرشناس، روی آنتن میبرد. در این برنامه مسابقات ورزشی خاطره انگیز ورزشکاران ایرانی مرور میشود.
چند وقت پیش هم بازیهای خاطره انگیز تیم فوتبال جمهوری ایران در جام آسیایی سال 1996 در این برنامه مورد بررسی قرار گرفت. آقای خیابانی به ویژه بازی معروف ایران و کره در این بازیها را که به برد پر گل و شش تایی جمهوری ایران منتهی شد، مورد بحث قرار داد.
حدود دو ماه پیش بود که بنده در همین وبلاگ با ابراز احترام به این گزارشگر با سابقهی تلویزیون و حتی بدون آنکه نام او را ببرم، شوخی مختصری با ایشان کردم.
به هر حال با قدری کنکاش پی بردم که اشارهی مؤکد آقای خیابانی به برد شش گلهی جمهوری ایران نتیجهی یک ابراز خصومت شخصی است.
در واقع اتفاقی در این بین رخ داده بود که آقای خیابانی را مجاب کرده بود شبیه به باخت شش گلهی کره است.
من بر خود لازم میبینم از آنجا که یک متخصص در زمینهی فوتبال هستم و بیش از ایشان فوتبال را میفهمم، در این جا قدری طرز فکر آقای خیابانی را اصلاح کنم.
ببینید آقای خیابانی، آن بازی چندان جدیت نداشت و نتیجهاش هم چندان نباید مورد استناد قرار گیرد. شما باید بدانید که اگر کره میخواست جداً بازی کند، شش گل که سهل است، شانزده گل هم به ایران میزد.
از طرفی شما باید مشخص کنید چه چیز آنقدر برای شما مسرت بخش بوده که باعث شده شما تصور کنید با 6 گل برنده شدهاید؛ آن هم از کره!
البته در این برنامهی آقای خیابانی مسابقاتی مربوط به قبل از انقلاب هم مورد تحلیل قرار میگیرد. به عنوان مثال ایشان همین دیروز یک بازی مربوط به سال 1352 بین ایران و استرالیا را پخش کردند. اما جای تعجب نیست که آقای خیابانی که "دوست ندارد" بازی باختهی ایران در برابر عراق در تورنمنت 1996 را مورد مرور قرار دهد، تنها بازیهایی از ایران پیش از انقلاب را روی آنتن میبرد که ایران در آن باخته. البته به جز کشتیهای آقا تختی!
به هر حال من کل برنامهی دیروز را ندیدم. ولی گویا ایران در دو مسابقهی مقدماتی جام جهانی 1974 آلمان در دو بازی رفت و برگشت به مصاف استرالیا رفته بوده. و در مجموع بازی را واگذار کرده و به جام جهانی نرسیده.
همانطور که گفتم من کل برنامه را ندیدم. ولی برای اینکه قدری با سبک گزارشگری آقای خیابانی آشنا شویم، لازم میدانم حدس خود را از نحوهی اجرای ایشان و معرفی مسابقهی مربوطه با شما در میان بگذارم. همانطور که دو ماه پیش حدسم را از نحوهی گزارش تک گل برزیل در مقابل آلمان در جام جهانی 2014 در صورتی که توسط آقای خیابانی گزارش میشد، با شما مطرح کردم.
احتمالاً ایشان این گونه صحبت میکردند: "حتماً یادتان میآید که در سال 1352 ایران قرار بود با استرالیا بازی کند. اگر خاطرتان باشد، آن زمان فلانی پیستون چپ بازی میکرد و فلانی تک فوروارد ایران بود. ..."
یک چیز دیگر هم در این برنامهی تلویزیونی برایم جالب توجه بود و آن هم گزیده گویی و شسته رفته حرف زدن آقا جواد به عنوان مجری برنامه بود. چیزی که کمتر از وی سراغ داریم. تنها احتمالی که میتوانم بدهم، این است که تدوینگر بیچارهی برنامه برای ویرایش حرفهای ایشان خیلی زحمت میکشد.
قدری بیشتر از ویژگیهای آقای خیابانی بشنوید. روز 8 محرم، یعنی یک روز مانده به تاسوعا، سر ظهر یک مسابقهی فوتبال دوستانه با گزارش آقای خیابانی پخش شد. و ایشان در دقایق پایانی اینگونه مسابقه را گزارش کردند: "خب دیگه این بازی هم داره تموم میشه؛ دیگه بریم دیگه. بریم خودمونو آماده کنیم برای حضور در مراسم تاسوعا". انگار تنها عامل ناآمادگی مردم برای روز تاسوعا همین مسابقهی فوتبال بوده!
بدین وسیله قصد داشتم شما را قدری بیشتر با آقای خیابانی آشنا کنم. و حالا ایشان گمان کرده کره را برده!
به هر حال در میان همهی ضرباتی که جمهوری ایران در خلال سالیان بیشمار حیاتش متحمل شده، فکر میکنم دو چیز خیلی برایش گران تمام شده. یکی زیر سؤال رفتن اصل تشیع و بحث امامت و یکی ... که از آن هم کاریتر مینماید، زیر سؤال رفتن اهمیت بینالمللی کشور ایران بود. مقام معظم رهبری حسابی احساس خفت و خواری کرد و هنوز که هنوز است دچار سرافکندگی است که 45 سال مداوم شبانه روز برای هیچ و پوچ و بدون اینکه کسی در عرصهی بینالملل برایش ارزشی قائل باشد و برای حرفهایش تره خورد کند، مشغول واق واق بوده.
و این که آقای خیابانی خاطراتی از موفقیتهای ورزشی متقلبانهی جمهوری را مورد تأکید قرار میدهد، یک دلیلش همین زیر سؤال رفتن است.
خب دیگر حرفهای من تمام شد. دیگر کم کم بروید و خودتان را برای مراسم اربعین آماده کنید. و یادتان باشد که با وجود آقای خیابانی شما همیشه برندهاید.
این متن را در شرایطی مینویسم که قادر به یافتن هیچ توضیحی برای اتفاقاتی که در یک مسابقهی فوتبال در حال پخش زنده در جریان است نیستم.
فکر میکنم قبلاً در همین وبلاگ اشاره کردهام که به امامت اعتقاد ندارم. به هر حال در متون مذهبی گویا از قول امام اول آمده که: "حکومت را به زنان و کودکان نسپارید؛ چرا که عقلشان ناقص است".
این حدیث را از دکتر عبدالکریم سروش شنیدهام. گویا وی در اول انقلاب بحث جامعی در مورد این حدیث به راه انداخته.
به هر حال با هر طرز فکری که به این دیدگاه نگاه کنیم، یک چیز مسلم است و آن هم اینکه حکومت را نباید به افراد بیعقل سپرد.
پیش از شروع بحث از تمام مداحان و مرثیهسرایانی که در طول تاریخ به اشتباه و از سر ناآگاهی سعی در به گریه انداختن مردم میکردهاند، با تمام وجود پوزش میخواهم. ابداً قصد توهین به این بزرگواران را ندارم و از حسن نیت آنان مطلعم.
اما بحث ... . همین دقایقی پیش به برنامهی تلویزیونی اخیر استاد حسن رحیم پور، متفکر جمهوری ایران، حساس شده و آن را از طریق اینترنت تماشا کردم. و ... دهان استاد بیش از هر زمان دیگری به چاه مستراح شبیه بود و ایشان 30 دقیقهی تمام لجن پراکنی کردند.
از طرفی از قبل شنیده بودم که این استاد 90 درصد حرفهایش یک گرته برداری صرف و جاهلانه از اندیشههای مرحوم شریعتی است. با تماشای این برنامهی ایشان در این خصوص هم مطمئن شدم. استاد حتی وقتی نام "ابوالعلای معری" را میبرد، دقیقاً همان روایتی از وی را شاهد میآورد که شریعتی شاهد آورده. بقیهی مطالب که جای خود دارد. مثلاً میتوانید حدس بزنید که وقتی از زیارت "وارث" بحث میکنند، کدام عبارتش را مورد تأکید قرار میدهند: بله، همان عبارتی که قبلاً شریعتی گفته بود.
درست مثل سعدی بیشرف که هیچ ابایی از تقلید از حافظ بزرگ ندارد و در تاریخ، خود را حتی از نظر عصر مقدم بر او جا میزند، استاد هم بی محابا از شریعتی تقلید میکند.
تقلید یکی از ویژگیهای مهم مبتلایان به شخصیت نمایشی است. آنان به سرعت تحت تأثیر ابتکارات ناب دیگران قرار میگیرند (ویژگی تأثیرپذیری مبتلایان) و بی بروبرگرد آن ایدهها را به اسم خود مورد تکرار قرار میدهند. به این ترتیب از نظر روانی به خود میقبولانند که چیزی کمتر از آن دیگری ندارند.
یکی دیگر از ویژگیهای مبتلایان به این شخصیت که اتفاقاً دلیل "لجن پراکنی" امروز استاد هم به آن بر میگردد، ایراد گرفتن از دیگری است. این هم ناشی از تأثیرپذیری است. به این معنا که هر گاه کمالی در دیگری میبینند، سعی میکنند نقصی در او جستجو کرده و بحث را به نقص اختصاص داده، کمال را در نظر بیمار خود خنثی نموده و دیگران را هم در این باره مجاب کنند.
یک مثال میزنم: آرایشگری که که به او مراجعه میکنم و روحیاتی شبیه به این استاد دارد، روزی تحت تأثیر لباسی که من پوشیده بودم، قرار گرفته بود. قادر هستم از روحیات او این واقعیت را درک کنم. و بلافاصله در حین اصلاح به حالت نق زدن از چربی موی من ایراد گرفت. این در حالی است که میزان چربی موی من کاملاً طبیعی است. به عبارتی بی انصاف یک ایراد جدی و واقعی را هم برجسته نکرده بود.
بگذریم ... این برخی ویژگیهای استاد یاد شده است. کلیت بحث امروز ایشان که در واقع به منظور ایراد گرفتن از دیگران شکل گرفته بود، بر مبنای توضیح مقولهی "اشک" و گریه استوار بود. البته در این مورد دیگر استاد جرئت نمیکردند از شریعتی تقلید کنند؛ بلکه از عرف حاکم بر جامعه تقلید کرده و گریه را میستودند.
اما گریه همواره یک استراتژی مهم تمام حاکمان برای کنترل جوامع بوده. و در جامعهی کنترل ناپذیر ایران بروز آن به مراتب بیشتر بوده.
حاکمان هر جا در بحث کم میآورند، سعی میکنند با گریه دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. به عنوان مثال باز هم برد 7 بر 1 تیم فوتبال آلمان برابر برزیل را که خیلی، به خصوص این اواخر، از آن بحث کردهام، یادآوری میکنم. برزیل به طرز بیسابقهای باخت. و فکر میکنید در آن شرایط عجیب و غریب و بیسابقه آنها چه کردند؛ در حالی که یک فاجعهی بی مانند را از سر میگذراندند؟ بله، آنها گریه کردند.
یک کارشناس فوتبال در مورد آن جام جهانی گفته بود: برزیلیها عجیب بودند. مدام در طول بازیها گریه میکردند. میبردند، گریه میکردند، میباختند، گریه میکردند.
ایراد از برزیل نیست. ایراد از کل حکومت است. میدانید وقتی آنان به آن شیوه می بازند، روانشناسان حکومت که مسئول تعدیل اوضاع هستند، چه چیزی را در گوش یکدیگر پچ پچ میکنند؟ چیزی شبیه این: "به بازیکنان بگویید گریه کنند. گریه همیشه جواب میدهد. حتی در بدترین شرایط"! و به این ترتیب این آبروریزی هم تا حدی از بارش کاسته میشود.
چند ماه پیش مراسم اسکار سال را از اینترنت دانلود کرده و تماشا نمودم. پیش از تماشا فرض را بر این گرفتم که بالأخره بعد از مدتها تماشای تلویزیون جمهوری ایران، قرار است یک برنامهی تلویزیونی سطح بالا و سنگین تماشا کنم و چه بسا یکی از سطح بالاترینها. چشمتان روز بد نبیند؛ تنها چیزی که در برنامه موج میزد، گریه بود و گریه. به این معنی که برنامه که شامل اهدای جوایز به هنرمندان میشد، یک سر مملو از گریه بود. به این معنی که هر هنرمندی که اسمش خوانده میشد، با هیجانی عجیب روی سن آمده و بلافاصله میزد زیر گریه و مدت مدیدی حسابی گریه میکرد. یک دل سیر گریه میکرد. و باور کنید نود درصد هنرمندان همین وضع را داشتند. تا جایی که یادم هست، فقط هنرمندان هندی بودند که گریه نکردند؛ و البته هنرمندان جمهوری آلمان. که این هم خود معلول سیاستی دیگر است. این هم از بهترین برنامهی تلویزیونی جهان!
به هر حال یکی نبود به این هنرمندان بیشرف بگوید گیرم که جایزهی سال اسکار مهمترین اتفاق برای نوع بشر باشد، که تنها در این صورت آن همه ابراز احساسات توجیه پیدا میکند، ولی مگر شما حداقل از چند روز پیش اطلاع پیدا نکرده بودید که قرار است در مراسم چه اتفاقی بیفتد و چه کسانی قرار است به عنوان برنده جایزه بگیرند؟! امروزه هر کودک دبستانی هم میداند که چنین برنامههایی، درست مثل برنامهی خندوانه و استندآپ کمدیهایش که از قبل برنامهریزی شده بود، پیشاپیش مورد مهندسی قرار گرفتهاند.
از برنامههای تلویزیونی سطح بالا صحبت شد. همان برنامههایی که ما مردم ایران، از نظر من در نتیجهی یک توفیق اجباری، از تماشایشان محرومیم. و اصلاً به این دلیل محرومیم که آنها برایمان اهمیت پیدا کنند و پدید آورندگانش را ستایش کنیم و این سیاست مقامات جمهوری ایران است که "بیگانگان" را در نظر مردم نجیب ایران مهم جلوه دهند. به هر حال باز هم در همین چند ماه پیش یک برنامهی تلویزیونی ورزشی از تلویزیونی مطرح در بریتانیا را به صورت دانلود از اینترنت تماشا کردم. برنامه مربوط به فینال جام جهانی فوتبال 1966 بود و یکی از بازیکنان انگلستان در آن مسابقه به نام سِر (!) جف هرست دعوت شده بود. ما که از حرفهایشان چیزی نمیفهمیدیم. اما رنگ و لعاب برنامه حسابی جلب توجه میکرد. تا به جایی رسیدیم که سِر جف (!) خاطرهای از رختکن تیمشان در آن مسابقه تعریف کرد و در نتیجه به طور مشهود بغض کرده و چشمانش هم پر اشک شد. یا للعجب! 50 سال تمام از آن روز میگذشت! نمیدانم کودکان دبستانی این شوها را باور میکنند؟ اما به هر حال این شوها دنیایی را به کنترل درآوردهاند. و جف هرست البته بابت احساساتی شدنش از مجری عذرخواهی کرد و مجری هم ابراز اطمینان کرد که از احساساتی شدن او خبر دارد!
در ایران ... به مثالی از خود استاد رحیم پور اکتفا میکنم. خود در خواهید یافت فاجعه تا چه حد عمیق است. در سالیان بسیار دور ایشان در خصوص گریه بر سید الشهدا، حدیثی از امام صادق را نقل می کردند. حدیث از این قرار بود که گریه خیلی خوب است و شیعیان باید تا میتوانند گریه کنند. اگر گریهشان نیامد، به زحمت گریه کنند. و اگر باز هم گریهشان نیامد، دستشان را طوری مقابل صورتشان بگیرند، که دیگران فکر کنند دارند گریه میکنند!!!
به من بابت این نقل قول خواهید خندید؛ اما باور کنید حدیث امام صادق است و یک استاد هم آن را نقل کرده.
همهی اینها در شرایطی است که عقل سلیم حکم میکند، آدمی تا حد ممکن از بروز احساساتش در جمع خودداری کند.
هرگز شجاعتی را که یوآخیم لو، سرمربی وقت تیم ملی فوتبال آلمان، در برد 7 بر 1 برابر برزیل به خرج داد، فراموش نمیکنم. با این وجود انتقادهایی هم نسبت به او دارم که در اینجا لیست میکنم:
1. او بیش از حد تیمی بازی میکرد؛ چرا که از بازیکنان نه چندان با کیفیتی استفاده میکرد. بازیکنانی مثل خدیرا و ... . فوتبال در تیم او تا حدی کامپیوتری شده بود. از نظر من بهکارگیری بازیکنان مستعد آلمانی بهتر بود.
2. دوستان او هنوز شجاعت به خرج ندادهاند و پاسگاریهای مزخرف و خندهدار کنار دروازه را که اکنون تیم ملی افغانستان هم به آن مبادرت میکند، منسوخ نکردهاند (در بازی جمهوری ایران و افغانستان که اخیراً برگزار شد، با تعجب شاهد استفاده از این "تاکتیک" از سوی افغانستان هم بودم!).
3. من هنوز مجاب نشدهام. هنوز دوستان او به این بد ایتالیاییها (wops) حالی نکردهاند که یک من ماست چه قدر کره دارد.